سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























ورد سحری

آن سالی که قرآن حفظ می کردم هر روز ظهرش نماز جماعت میخواندیم. بیشترین نمازجماعت های عمرم را آن سال خواندم. اصلا بعد از آن بود که نسبت به نماز جماعت حس خاصی پیدا کردم.

آن سال امام جماعتمان یکی از این دو نفر بود. یا مسئول آموزش که حافظ کل قرآن بودند و تفسیر هم برایمان می گفتند. یا مدیر موسسه مون در اون شهر که قاری قرآن بودند و صدای فوق العاده ای داشتند.

فوق العاده یعنی بسیار زیبا و دلنشین و ملکوتی. البته هنگام قرائت به اندازه قاریان مطرح جهان نفس خواندن نداشتند و برای همین تا مرحله کشوری مسابقات بیشتر نمی توانستند بروند.

گاهی برای مثال نغمات قرآنی یا شوخی چیزهای دیگری هم می خواندند. اصلا همین ها بود که آن سالمان را شیرین کرد. مسئول آموزشمان هم صدای خوبی داشت؛ اما قاری نبود و به اندازه مدیر روی صدایش کار نکرده بود.
یادم هست روز آخر موقع خداحافظی که مدیر، آیات نور را خواندند همه مان به اندازه مجلس روضه امام حسین گریه کردیم. هم از دلتنگی جدا شدن از دوستان؛ هم از زیبایی و حزن آن صدا.

ماه رجب و شعبان هم هر روز نماز جماعت می خواندیم. فکر کنم آن ماه مسئول آموزش مسافرت بود که تمام آن نمازها و دعای بعدش را با صدای مدیر یادم هست.
تا قبل از آن سال خیلی کم دعاهای بعد از نماز ماه رجب و شعبان و رمضان را خوانده بودم. از آن سال که هر روز ظهر آن دعای زیبا را با آن صوت آسمانی شنیدم حفظشان شدم.
چند روز پیش مادر خواستند این دعا را بخوانند ولی قسمت هایی از آن را فراموش کرده بودند. به من گفتند تا همه اش را برایشان خواندم.
یاد آن سال افتادم و آن نماز جماعت ها و آن دعای زیبا و آن مدیر دوست داشتنی.

رجب تا رجب اصلا این دعا را نمی خوانم؛ اما تا حالا که اصلا فراموشش نکرده ام.
راست گفته اند که : العلم فی الصغر کاالنقش فی الحجر

نوشته شده در شنبه 88/4/6ساعت 12:51 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

دیروز در اخبار داشت می‌گفت که تا حالا جسد 40 نفر از مسافرین هواپیمای برزیل-فرانسه که در دریا سقوط کرده پیدا شده.
پشت‌بندش گفت یکی از مسافرین هواپیما که از این پرواز جا مونده بود امروز در یک سانحه رانندگی جان سپرد.
یادم به این آیه افتاد:
أینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیده
یعنی هوا برید زمین بیاید هر جا باشید اگه اجلتون رسیده باشه می‌میرید.
چند سال پیش این آیه رو برای واقعه 11 سپتامبرم می‌گفتن؛ چون توی آیه کلمه «برج» داره!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خرداد 76 که انتخابات ریاست جمهوری بود ما یک پدربزرگ بیمار و زمین گیر داشتیم که می‌خواست در انتخابات شرکت کنه؛ اما حتی نمی‌تونست از خونه خارج بشه. یادمه پدرم تا آخر شب در به در دنبال صندوق سیار بودن و آخرش هم گیرشون نیومد و پدربزرگم اون سال نتونستن رأی بدن.
چند روز بعدش هم عمرشون رو دادن به شما.
خلاصه...
سعی کنید حتما در انتخابات شرکت کنید!

نوشته شده در پنج شنبه 88/3/21ساعت 11:3 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِین

نرگس طائی قرآن آموز دوازده ساله جامعه القرآن الکریم باجک قم، با قرآن درمانی از کما خارج شد و حافظه خود را بازیافت.
این قرآن آموز در اثر تصادف به کما رفته بود و 9 روز در بیهوشی کامل به سر می‌برد.
پزشک معالج نرگس از وی قطع امید کرده‌بود؛ اما پس از اطلاع از انس نرگس با قرآن پیشنهاد قرآن درمانی را داد که این روش پس از دو روز نتیجه داد و بیمار شفا یافت.
منبع: ماهنامه قرآنی نسیم وحی، ضمیمه شماره 17

در این لینک هم یکی از دوستان نرگس برای روزنامه کیهان نامه داده و از خوانندگان خواسته که برای دوستش دعا کنند.

«راستی برای نرگس دعا کنید .
    دوست من نرگس طائی هفته پیش در این موضوع انشایی بسیار زیبا نوشت و فردای همان روز دیگر مدرسه نیامد او دچار حادثه ای بد شد او تصادفی کرد که هنوز در کما به سر می برد. امیدوارم هر کس این را خواند برای حال او از خدا و امام رضا علیه السلام طلب شفا کند.
    مهتاب کلانتر. 13 ساله. قم »

لینک: منظور از اینکه قرآن «شفاء» است چیست؟


نوشته شده در جمعه 88/3/8ساعت 10:25 صبح توسط سحر| نظرات ( ) |

فکر کنم دوباره قرار است عطر قرآن بگیرم که اینطور گوشه کنار اتاقم را پر از قرآن کرده‌ام. عمدا که نکرده‌ام خودش شده. هر دفعه جایی می‌نشینم، قرآن می‌خوانم و قرآن را همانجا جا می‌گذارم. نمی‌دانم چرا در استفاده از قرآن تنوع طلبم. اینقدر قرآن‌های جورواجور از اقصی نقاط جهان جمع کرده‌ام که می‌‌‌توانم با آنها یک نمایشگاه آستان قدس برپا کنم!

آن روزها که قرآن حفظ می‌کردیم هرجای خانه که می‌نشستیم کافی بود دستمان را دراز کنیم تا همانجا روی تلویزیون، کابینت، طاقچه، باغچه و از این قبیل یک قرآن پیدا کنیم.

همین! خواستم بگویم چقدررر در دوران حفظ احساس می‌کردیم در محاصره‌ی معنویتیم. حفظمان که تمام ‌شد فکر کردیم چون دوره‌ی یکساله‌ی حفظ+معنویت بوده بعد از اتمام دوره باید دور معنویت هم خط بکشیم. همه‌اش یاد این دوران خوش می‌کردیم و می‌گفتیم حیف که دیگر تکرار نمی‌شود.

حیف که لحظاتمان را با آه و حسرت بر لحظاتی که می‌توانستیم خودمان بسازیمش تلف کردیم.



نوشته شده در پنج شنبه 87/12/29ساعت 4:7 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

تو که آهسته می خوانی قنوت گریه‌هایت را... میان لحظه‌های سبز دستانت دعاشان کنوقتی قرآن حفظ می‌کردم سعی می‌کردم همه جا از آیات استفاده کنم؛ البته آن وقت‌ها اینجور بودم. الان می‌نویسم بلکه یاد گذشته دوباره عمل گذشته و حتی بهتر از قبل را برایم زنده‌کند. داشتم می‌گفتم... یکی از موارد استفاده‌ی آیات، در قنوت ِ نمازم بود. قبل‌ترش همیشه بهمان یاد داده‌بودند بگوییم: ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار. خب این هم یکی از آیات قرآن هست و خوب؛ اما دوست داشتم هر دفعه که دستم را به آسمان می‌برم آیه‌ای از قرآن که متناسب با حال آن زمانم باشد تلاوت‌کنم. چند مثالش را می‌گویم. مثلا اگر می‌دیدم مدتی به نمازم بی‌اهمیت شدم می‌خواندم: رب اجعلنی مقیم الصلوه و من ذریتی ربنا و تقبل دعاء. وقتی می‌خواستم برای پدر و مادر و دوستانم دعا کنم می‌گفتم: ربنا اغفر لی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب. اگر امتحانی در پیش داشتم قنوتم این بود: رب زدنی علما. اگر احساس گناه می‌کردم این آیه به زبانم می‌آمد: ربنا لاتواخذنا ان نسینا او اخطأنا... . وقت‌هایی هم که حال خاصی نداشتم همان ربنا آتنا را می‌خواندم. جالبی ذکر قنوتم این بود که سعی می‌کردم از قبل بهش فکر نکنم و تا قنوت می‌رفتم فی‌البداهه آیه‌ی مناسب حالم را بخوانم. اینطوری خودم هم می‌فهمیدم چه حالی دارم!
مدت‌هاست ذکر قنوتم اللهم عجل لولیک الفرج شده؛ شاید حال ثابتم. امروز که نماز ظهر می‌خواندم تا دستان خالی‌ام را بالا آوردم و نشان آسمان دادم بی‌اختیار گفتم: اللهم انصر اسلام و المسلمین و اخذل الشرک و المشرکین.
آمین


نوشته شده در یکشنبه 87/10/8ساعت 7:23 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

<      1   2   3   4      >