سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























ورد سحری

به نظر من زیباترین توصیف درباره کیفیت زندگی در بهشت این آیه هست:

ان الذین امنوا و عملوا الصالحات کانت لهم جنات الفردوس نزلا

خالدین فیها ابدا

 

 

* علی رجبی؛ اولین و تنها دارنده مدرک درجه یک حفظ کل قرآن ( مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی)

گفت و گو با حافظ ترین حافظ قرآن


نوشته شده در پنج شنبه 89/6/18ساعت 4:23 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

عاشق قرآن بود.
روی جلد کتاب فیزیک اش برای «ف» یک نقطه بیشتر گذاشته بود؛
حرف «ی» را کلفت کرده بود که محو شود؛
نقطه «ز» را خط خطی کرده بود؛
و به جای «یک» نوشته بود «آن».
به عشق قرآن بود  که فیزیک هم می‌خواند.



نوشته شده در چهارشنبه 88/7/15ساعت 12:21 صبح توسط سحر| نظرات ( ) |

اصلا قبل از اینکه اخبار نشون بده هم یادم بود؛ افطار روز اول ماه رمضان قرآنیان کشور به میزبانی مقام معظم رهبری.

هر سال یادم هست و بابتش حرص می خورم. حرص می خورم  که چرا اینقدر شاخه به شاخه پریده ام و هنوز لیاقتش رو ندارم که در جمعی قرآنی یا علمی در محفلی خصوصی تر از آن دیدارهایی که رفتم در جایی که مهلت صحبت هم داشته باشم خدمت ایشان برسم.
تلویزیون که داشت مشروح سخنان رهبری را در جمع قرآنیان نشان می داد من در تاریکی مطلق اتاق روی فرش دراز کشیده بودم و مشغول حرص خوردن بودم. ( لینک خلاصه صحبتهای آقا)

کاش مقامی امتحانی درجه ای چیزی مشخص می کردند که اگه به اون برسیم بتونیم در این افطاری سالانه شرکت کنیم. یعنی چند سال وبلاگ نویسی قرآنی هم نمی تونه جواز ورودم بشه؟

اصلا کدوم وبلاگی رو سراغ دارید که چندین سال از رابطه اش با قرآن و تجربیات و شنیده و دیده هاش در این زمینه با زبونی امروزی نوشته باشه؟
ها؟

•    بعد از پنج شش سال سینه چاک کردن انفرادی برای بازدید از نمایشگاه قرآن، امسال که می بینم بقیه خانواده هم مثل من مشتاق هستند و برای خرید بعضی کتاب ها و سی دی های خاص نقشه می کشن به دلم برات شده که ... میریم ان شاالله.

•    چهار یا پنج سال پیش که برای بازدید از نمایشگاه قرآن عزم تهران کردم و تا چند متری نمایشگاه هم رفتم و دست از پا درازتر برگشتم... یادش خیر نیست برام. نمی خوام. حتی اون قرآن یه بندانگشتی هم ...دو سال بعد یکی دیگه هم ازش خریدم... اگه این نقطه چینا نبود، اگه همون موقع حرفام رو زده بودم الان تلنبار نشده بود گوشه دلم!

•    یه سال چند نفر از خانواده ما ، افطاری مذکور رو رفتند. تو تلویزیون هم نشونشون داد و ما بچه شهرستانی های ندید بدید ذوق مرگ شدیم!

•    خب منم میخوام نمک گیر بشم خب!


نوشته شده در دوشنبه 88/6/2ساعت 12:39 صبح توسط سحر| نظرات ( ) |

ببینید دیگه چقدر غرق این زندگی شدم که خبر برگزاری مسابقات بین المللی قرآن رو باید از تلویزیون بشنوم و تازه یادم بیفته! قدیم تر ها از یک ماه قبل از شروع مسابقات مشغول چانه زنی با خانواده بودم که راضی شون کنم برای تماشای مسابقات بریم. تماشای مسابقات قرآن از وقتی حافظ شدم خیلی برام لذت بخش تر شده. اینکه خودم همراه حافظ یا قاری زیر لب بخونم و اشکالاتش رو زودتر از داور بگم. انگار یه مسابقه فرضی هم بین من و داور باشه!

خلاصه اینکه دیروز همینطور که داشت تبلیغات و مسابقات بی المللی قرآن رو می ذاشت دیدیم که داره رقیه محمدی رو نشون میده. رقیه محمدی کوچک سال ترین دختری بوده که حافظ قرآن شده؛ اونم در سن 6 سالگی. تلویزیون داشت قرائت قرآنش رو نشون می داد. اول همه مون تعجب کردیم که چرا این همه سال که گذشته و ماها این همه بزرگ شدیم رقیه همون قدری مونده! بعد فهمیدیم پخش مجدده و چند دقیقه بعدش مصاحبه با رقیه خانوم بزرگ شده رو نشون داد. ماشالا بزرگ شده بودن. یه چادر شالدار با روسری سفید و سیاه پوشیده بودن. یاد اون مطلبم افتادم که در مورد هادی نگارش و کت شلوار و ریش پروفسوری نوشته بودم! چرا من فکر می کردم هر چی حافظ مسلط تر و با سابقه تر باشه باید از نوع پوشش اون هم مشخص باشه؟! چرا فکر می کردم هر دختری که حفظ قرآنش بهتر باشه مقنعه اش هم باید بیاد جلوتر؟!!

تقریبا 11 ساله بودم که رقیه محمدی رو برای اولین بار دیدم. با پدرش برای اجرای برنامه اومده بود. برنامه توی یه منزل شخصی بوده. اون وقت ها من نیم جزء هم حفظ نبودم و فکر می کردم این دختری که 5 سال از من کوچیکتره و همه همه قرآن رو حفظ کرده حتما از فضا اومده. ( حالا فهمیدم فضا یعنی قم و تهران!) خلاصه اینکه توی اون جمع غیر از صاحبخونه کسی رقیه رو ندیده بود. فقط می دونستیم یه دختر کوچیک هست. پدرش رفت پشت میکروفن و گفت رقیه خودش پشتکار داشته و بدون اینکه به من بگه 60 سوره رو حفظ کرده بود و من حساب کردم که 60 سوره کوچیک قرآن حداقل میشه چند جز؟ مجلس یه مقدار سنتی بود. چند تا مامان بزرگ که دیگه ایام نوه داریشون هم گذشته بود و حوصله بچه نداشتند هم نشسته بودند. وسط مجلس می دیدیم یه دختره فسقلی با چادر هی داره اینور و اونور می دوه. خیلی شیطون بود. این مامان بزرگا هر چی صبر کردن دختره آروم و قرار نگرفت. خلاصه یه دعوای حسابیش کردن که بچه اینقدر شیطنت نکن. بشین سر جات بذار گوش بدیم. و از این حرفها
آخر داستان مشخصه. وقتی اسم رقیه رو برای اجرای برنامه صدا زدن همون دختر شیطون چادری رفت پشت میکروفن!

* یه کم پیازداغش رو زیاد کردم.
مصاحبه با دکتر رقیه محمدی

نوشته شده در چهارشنبه 88/4/31ساعت 5:33 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

چند شب پیش آخرای شب بود که داشت جشنواره حضرت علی اکبر و تقدیر از جوانان برتر کشور رو نشون می داد.
بین اونها دو نفر بودن که ما از زمان حفظمون بیشتر باهاشون آشنا شدیم.
یکی شون سید محمد حسین طباطبایی (علم الهدی) که دیگه معرف حضور همه هست. از سوابقش حفظ قرآن و گلستان و ابیاتی از محتشم و نهج البلاغه در سن 5 سالگی و دریافت دکترای افتخاری بود. و البته چیزهای دیگه که یادم نیست.

 

 


دومین شخصیت هادی نگارش هست. زمانی که ما حفظ می‌کردیم یه کتاب بهمون معرفی کردند که کاربرد آیات قرآن رو نوشته بود. یعنی طرف برداشته بود از اول قرآن هر آیه‌ای که می‌شد توی زندگی کاربرد داشته باشه درآورده بود و هر کدوم ر وتیتر جدا زده بود. یعنی نهایت کاری که نویسنده کرده‌بود همین تیتر زدن بود و مابقی کتاب آیات تفکیک شده‌ی قرآن به همراه ترجمه بود. البته اگر بدونیم که نویسنده در زمان نگارش کتاب فقط 11 سال داشته می‌فهمیم که کار کمی هم نبوده.
خلاصه آقای هادی نگارش نویسنده‌ی همین کتاب مذکور که از سوابقشون همین تالیف و حفظ قرآن و ورود به دانشگاه در سن 14 سالگی بوده هم ازشون تقدیر شد.
عکس بچگی‌شون رو زیاد دیده بودم اما اگه این همایش نبود باورم نمی‌شد که این جوان رشید کت و شلواری ریش پرفسوری همون هادی نگارشی باشه که از نظر سنی ازم کوچیکتره ولی چقدر اون قدیما به حالش غبطه می‌خوردیم!

اینم لینک نوشته‌های آقای نگارش در وبلاگ دانشگاهشون. پردیس قم!


نوشته شده در یکشنبه 88/2/6ساعت 10:0 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

   1   2      >