پيام دوستان
كيوان گيتي نژاد و
101/10/24
كيوان گيتي نژاد و
داستان عشقي که با نام عاشق به شوق معشوق ماند تا پايان آزمون اما ديد آزموني بي محمل و سرکش و بي پايان يعني برو تا هست براي توست جاري خلاصي يعني مرگ در تنهايي محکوم به رفتن بدون حرف زدن و دم زدن از پست خانه اي که پستو دارد انتظار ناب ديت را پس سکوت کن حرف نزن تنها برو به پشت منگر که توهم ديدار معشوق يعني تويي که سرشار از توهم عشقي عشق براي ديوانه ندارد ساحل و پايان برزخ نيست در اين قصه
كيوان گيتي نژاد و
ايد رفتن غم قصه اي تازه را براي خواندن شروع کرده وقتي که غم به خواندن مي افتد همه بايد سکوت کنند و زبان به کام گيرند چون غم قصه اي تازه سر داده بايد خاموش بود وقتي که غم به ساييدن مشغول شد چون ديوانه اي لاجرم به وقت رفتن بايد برود و باور کند هيچ دلي براي ماندن نمي تپد
كيوان گيتي نژاد و
من با همه بديهايي اما ندارم ياد که لحظه آب در همه حال عشقم بابا يا پايين از بابت شرايط و موقعيتهاي در ميانش شود من همام کيوان گيتي نژاد حيدري ذوليمين هويدا استشهادي سرباز تنهايي امام مطلق ولي الله آيت الله العظمي المرجع جامع الشرايط ديني الولي حي و صالح و باصر و قادر و جابر و جاهد و يقين بهاالله و يتيم به المحبت و شفيع المسلمين و غني الايمان و صدق و برکت حاجتنا و قادرند و اصلوبنا و شفيقنا
كيوان گيتي نژاد و
الحاج السيد علي حسيني خامنه اي سلام الله عليه وآله. سلم اي يار من اي جاويد کردگار تو خادم و دست بوس بي پروا از اين آن در خم کوچه عشق و عزت و جود و کرم به يتيمي رانده از اين ديوونه دد حيران به من درياب مرا ببين کنار جوي شفقت و معرفت هنوز دلبسته تو هستم اينبار باصداي رحمن خالق تو و اجداد والا دهمت قرار شفاعت که اگر شهيد گردم به روز قيامت شفيع حال تو شوم پيش2560
كيوان گيتي نژاد و
101/10/20
عشق براي يک تنهاي بي معشوق يعني خفه قان و خنده ممدوح و از سر بزرگي و لطف و توجه معشوق از پي خاندان بزرگ و نور چشمي آقازادگان جا خوش کن و داراي خريدار همچو او تو چه پي گويي که در تنهايي سرداري گرفته اي و در بيهوده گي خنده ها سرگرفته از تو برو ديگر خنده بس است بگذاريد برود جاي ديوانه اي ديگر را تنگ کرده است و من ميروم ولي در سکوت و دلتنگي مي نشينم به وقت موعود برگردم تا به عهد و پيمانم
ن ديوانه اين عشق مست و ملولم من ديوانه اين کاروانسراي بي عهد و پيمانم من آواره اين شهر شلوغ که در کنج ديوار خانه ام هم امان ندارم و در حال گذران برزخ بي پايان بي اميد به رفتن از سر اين پيمان و آزمون نه براي بودن براي رفتن و انتظار آن موعود بازگشت آنهم باز در تنهايي اما اينبار عيارم چند است؟؟دلم مي گويد ساکت عيار تو شهادت خاموش مردن و توقع گمنامي بهترين است براي اين عشق اللهي
جنونم و آواره دلتنگم و خونواده آعازم و پاياني نيست برايم براي خلاصي از اين آزار دم به دم و هم دم پياله و مستي جاهلانه از سر غصه آخر توهم چه کردي با دل و اين غصه بي پايان دلدادگي و نيازمندي که انقدر درگير شدي که نمي داني قيمتت چند اسن عبارت به کجا رسيده تهي از هر قيمت و قيم و قيافه و حوصله و شعاري براي ماندن ا ي تنهايي و تنهايي بهايي ندارد حتي پايان اين داستان حيدري بودنت جز سکوت و گمنامي سکوت!!
پايان اين رنج و بيعتيست که خريدارش فراموشت نموده قيمتت مفت و بيعتت پر از لطف و صفاست ولي دل پس مانده ندارد خريدار تا عهد و پيمان ولايي از سر حيدري شود عيان و يابد يک دل گرفتار خط و رسم وفايش براي يک ديوانه سردار تنهايي پر از حرف و طعنه و تمسخر نفهميدي کيوان تو تلخي بودي که بهاي عشقت تلخي جمع را به خنده واداشته قيمتت چند است يعني خنديدن تا سرحد مرگ است
+
*علي اکبرهاي خميني(ره) ... * روايتي از تاسي شهدا به ارباب http://qafeleh.ir
2-شكوه بندگي
99/7/1
ضمناً اگه دوست داريد با خوندن فقط 4-5 صفحه از قرآن تو ثواب ختم قرآن به نيت 120 شهيد شريک بشين مثل سال گذشته * طرح 120 حزب، 120 شهيد * شروع شده. البته با کمي تغيير.... http://Qafeleh.ir
3 فرد دیگر
22 فرد دیگر
+
اينم يه مطلب برا تلطيف خاطره:
يکي داشته برا نوه ش خاطره تعريف مي کرده، بهش ميگه:
يادش بخير قديما ميرفتيم فروشگاه با* 10 تومن*، 15 کيلو گوشت، 1 کارتن ريکا، 20 کيلو برنج و … مي خريديم.
ولي الان چي؟؟؟
همه جا *دوربين مخفي* گذاشتن... :)
2-شكوه بندگي
99/7/1
2-شكوه بندگي
99/7/1
+
دست آقاي فخري درد نكنه...
2-شكوه بندگي
99/7/1
حتما ديدين تو مديرت وبلاگ قسمتي اضافه شده كه تو اون، نوشته ها و فيدهاي منتخب هر كسي رو كه برا مجله پارسي نامه انتخاب شده نشون داده ميشه. ايشالله قراره اگه خدا ناكرده :)) قرار شد دوباره يه همايشي برگزار بشه و وبلاگهاي برتر سال پارسي بلاگ انتخاب بشن؛ يكي از اصلي ترين ملاك ها و معيار ها اين تعداد انتخاب ها باشه....
+
نامه اي به پدران آسماني بمناسبت روز پدر- باباي شهيدم سلام! دخترت با تو سخن مي گويد. دختري که از لحظه اي که چشم به اين جهان گشود، روي تو را نديده و از نعمت صحبت تو مهربان پدر، محروم بوده است. مدتها در انتظار بازگشت تو نشستم. همه مي گفتند پدرت در جبهه مفقود شده است و اگر خدا بخواهد شايد برگردد. انتظار سختي بود ولي هرگاه صحنه دوباره آمدنت و تجسم در آغوش کشيدنت را مي كردم...(بقيه ش رو كليك كنين)
2-شكوه بندگي
99/7/1
دختري خم شده روي قبر پدر. عکس فوق العاده اي بوده. مخصوصا الان که تصوير زمينه ي دسکتاپم شده. ممنون واقعا! ميلاد رو هم پيشاپيش تبريک ميگم.
+
لقمان حكيم فرمودند: هزار حكمت اموختم و از ان چهارصد برگزيدم واز ان چهارصد هشت كلمه انتخاب كردم كه جامع همه كمالات است وان هشت كلمه اين است : دو چيز را هيچگاه و هرگز فراموش نكن خدا را و مرگ را دوچيز را هميشه و هر لحظه فراموش كن به كسي خوبي كردي كسي به تو بدي كرد
واما چهار كلمه ديگر :
به مجلسي وارد شدي زبان نگه دار
به كوي وبرزن و خانه اي وارد شدي چشم نگه دار
به سفره اي وارد شدي شكم نگه دار
به نماز ايستادي دل نگهدار
+
پس اى عزيز، نام نيک را از خداوند بخواه. قلوب مردم را از صاحب قلب خواهش کن با تو باشد. تو کار را براى خدا بکن، خداوند علاوه بر کرامتهاى اخروى و نعمتهاى آن عالم در همين عالم هم به تو کرامتها مىکند، تو را محبوب مىنمايد، موقعيت تو را در قلوب زياد مىکند، تو را در دو دنيا سر بلند مىفرمايد. ولى اگر بتوانى با مجاهده و زحمت قلب خود را از اين حب هم بکلى خالص نما...
نکته هاي معنوي
98/6/6
حب و بغض مردم ضعيف، شهرت و اسم نزد بندگان ناچيز، چه فايدهاى دارد. فرضا فايده داشته باشد، يک فايده ناچيز جزئى چند روزه است. ممکن است اين حب عاقبت کار انسان را به ريا برساند و خداى نخواسته آدم را مشرک و منافق و کافر کند، اگر در اين عالم رسوا نشود، در آن عالم در محضر عدل ربوبى پيش بندگان صالح خدا و انبياء عظام او و ملائکه مقربين رسوا شود، سرافکنده گردد، بيچاره شود. رسوايى آن روز را نمىدانى ...
+
به نام آن که نامش بر زبانها است
شُکوه و عزّت او در روانها است
از: عالم عارف، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستاني بِنيسي
+
[تلگرام]
بهش گفتن: آقا ابراهيم! چرا جبهه رو ول نميکني بياي ديدار امام خميني؟ گفت: ما امام رو براي اطاعت ميخواهيم، نه براي تماشا..
شهيد ابراهيم هادي
زمزمه نسيم
97/9/29
+
[تلگرام]
#حديث_متني
دنيا در نظر مردان خدا
مرحوم علاّمه مجلسي رحمة اللّه تعالي عليه، به نقل از يكي از اصحاب امام جعفر صادق عليه السلام به نام محمّد بن سنان حكايت كند: از حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم شنيدم، كه در جمع اصحاب خود ميفرمود: روزي شخصي به محضر مبارك #پيامبر_اکرم صلّي اللّه عليه و آله وارد شد، در حالي كه حضرت روي حصيري دراز كشيده بود و سر مبارك خود را بر بالشي از ليف خرما نهاده بود و استراحت ميكرد. همين كه پيامبر خدا صلّي اللّه عليه و آله، متوجّه ورود آن شخص گرديد، از جاي خويش بلند شد و نشست و خواست دستي بر صورت و بدن خود بكشد كه آن شخص مشاهده كرد كه حصير بر بدن مبارك حضرت و نخهاي ليف بر صورت نورانيش اثر گذاشته است.
با خود گفت: قيصر و كسري روي پارچههاي ابريشمي و مخمل ميخوابند و هنوز به اين زندگي تشريفاتي كه دارند راضي و قانع نيستند، ولي شما با اين مقام والا و عظيم بر روي حصير مينشيني و بر ليف خرما ميخوابي؟! و چون رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله، متوجّه افكار آن شخص شد، او را مخاطب قرار داد و فرمود: توجّه داشته باش كه ما از آنها بهتر و برتريم. به خدا قسم! ما با دنيا و اشياء آن رابطه اي نداريم.
چون مَثَل ما در اين دنيا همانند سواره اي است كه بر درختي سايه دار عبور كند، سپس جهت استراحت كنار آن درخت فرود آيد و زير سايه اش بنشيند؛ و چون به مقدار كافي استراحت كرد آن را رها كند و به دنبال مقصد خويش به راه افتد.
بحارالا نوار: ج ، ص ، ح
@kalemotayeb
زمزمه نسيم
97/9/29