ورد سحری
دیگر اینکه امروز -نه به خاطر ریا- رفتیم مسجد نماز. جاتون خالی رکعت دوم نماز عشاء یه چیزی یادم اومد که نماز رو فرادا کردم و پریدم بیرون. دو قطعه طلای ماندگار در قسمت روشویی به یادگار گذاشته بودم که دیگه نبودش. اصولا طلاهای اضافی و کفشای پاشنه بلند و نمیدونم آرایش فلان و لباس بهمان و ازین ادا اطوارا به من نیومده. امروز که توبه کردم. یا دیگه هیچ وقت وضو نمی گیرم یا طلا دستم نمی کنم! یعنی مثه بچه ها جلوی همه زدم زیر گریه. همه نمازگزارا که امشب به خاطر شام بیشترم بودن فهمیدن چی شده! خب اگه مطمئن بودم پیدا میشه که اصلا خودمو ناراحت نمی کردم. کی از عاقبت کار خبر داره؟ آخرشم پیدا شد و الان به صحت و سلامت دستمه. تا حالا یادم نمیاد مثه امشب برای مال دنیا گریه کرده باشم! المال و البنون زینت الحیات الدنیا