ورد سحری
قبل از اینکه لب بگشایم پیش دستی کرد و گفت: «میدونی چیه؟ خسته ی یه عمر زندگی ام» خستگی ام را بلعیدم. باز هم این منم پناه خستگان عالم.
نوشته شده در چهارشنبه 95/6/24ساعت
11:59 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |