ورد سحری
قبل از حفظ، وقتی در مجلس دعایی امن یجیب می خواندند ما هم تکرار می کردیم. هیچ وقت نشده بود به معنایش فکر کردم و اینکه چه جور دعایی هست که با حرف سوالی شروع می شود. بعد که یک دور قرآن را مرور کردیم همه آیات جور دیگری به حرف آمده بودند. وقتی می دیدم همه دست به دعا برمی دارند و می گویند «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء» یک قطار «امن» جلوی چشمم سبز می شد. امن خلق السماوات و الارض، امن جعل الارض قرارا؟ ایمان نیاوردی؟ باز هم بگویم؟! امن یهدیکم فی ظلمات البر و البحر؟ چرا اینقدر کوری تو بشر؟ امن یبدأ الخلق ثم یعیده. این همه خدایت در رگ و پوست زمین و زمان جاری ست آن وقت باز هم می پرسی کو؟ کجاست؟ دلیل و برهان می خواهی؟ دلت گرفته و مضطر شده ای، چرا در خانه ی دیگری را می کوبی؟ یکی از سوالات امتحانی هفته گذشته مان به این مسئله اشاره داشت که چرا مومنان با اینکه خدا را فعال ما یشاء می دانند اما باز هم برای دوا و درمان به پزشک دل خوش هستند؟ بعضی جواب می دادند از ضعف ایمانشان است. برخی دیگر می گویند اینها کادر پزشکی را اسباب الاهی برای مداوا می دانند. این را وقتی امروز در مهمانی خانوادگی شنیدیم یکی از اقوام ناخوش احوال برای زیارت درمانی به مشهد رفته در جوابم گفتند. اگر زیارت دوا می کند چرا می دهیم پزشک برایمان نسخه بپیچد؟ چرا وقتی ناامید بشویم به متافیزیک روی می آوریم؟ یکی با دعا و زیارت دیگری با یوگا و مدیتیشن. چطور می شود همان وقتی که در انتظار نوبت دکتر هستیم همه امیدمان هم به خدا باشد؟ چطور وقتی به آن حد اضطرار جان به لب شدن نرسیده ایم، بتوانیم مثل مضطرها امن یجیب بخوانیم؟ حتما باید کارد به استخوانمان برسد تا دست به دعای خالصانه برداریم؟ امروز یک نفر در تحلیل فروریزی ساختمان پلاسکو با حالت اعجاب که انگار همین الان از مشاهده عینی یک معجزه آمده باشد می گفت اینهایی که جان سالم به در بردند را خدا خواسته زنده بمانند! بقیه هم عمرشان به دنیا نبوده. چرا خداشناسی ما، فیلتر شده عمل می کند؟ بقیه را هم خدا خواسته بمیرند. چرا علیت خدا را هر جا به نفع خداباوری نباشد نادیده می گیریم؟ چرا اینقدر پر از سوالم من؟