ورد سحری
ازین فیلمایی که دیدنشون مثل حل معماست. مثل اثبات قضایای ریاضی و چقدرم که حل کردنش شیرینه. فیلمایی که تا نیم ساعت اول هیچی نمی فهمیم و از ترس اینکه تا آخر چیزی نفهمیم الانه که معرکه رو خالی کنیم؛ ولی بعد با خودمون لج می کنیم و میگیم هر طور شده باید این فیلم رو بفهمم.
فیلمایی که انگار می کنی اصلا فارسی حرف نمی زنن بس که دیالوگ هاش گنگ و دو پهلو هست.
فیلمایی که دقیقه نود می فهمی از کارگردان رودست خوردی؛ چراغا روشن می شه ولی تو مات و مبهوت روی صندلی سینما می مونی.
این فیلما رو نمیشه به راحتی چند بار دید. چون هر بار تماشاشون سلول خاکستری می طلبه.
«روبان قرمز» ازین دست فیلماست. «تردید» هم که امشب دیدیم تقریبا همینطور بود.
فیلم خوب باید مواد لازم تهیه یه غذا باشه نه لقمه جویده!
سلیقه من اینه