سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























ورد سحری

تو می خوری
من می پزم

تو می‏ریزی
من می‏روبم

تو می‏کوبی
من می‏سازم

تو می‏بُری
تو می‏دوزی
من می‏پوشم!


نوشته شده در دوشنبه 89/2/20ساعت 11:40 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

این روزها
این روزهای پخش و پلا
شدیدا احساس می کنم یک نفر بالای سرم نشسته و برنامه هام رو تنظیم می کنه.
 با اینکه به بعضی هاش با تاخیر می رسم؛ اما توالی کارهام به طرز عجیبی متحیرم کرده.
سر صبح که برنامه های روزم رو با خودم مرور می کنم هول برم می داره که مگه
من چند نفرم؟ اما شکر خدا شب رو با آرامش سربه بالین می ذارم.
خدا داره باهام حرف می زنه
همه چیز داره مهیا می شه
برای تموم کردن کارهای عقب مونده قبلی،
برای دل بریدن،
برای شروع برنامه های جدید،
خیلی تمیز و مرتب «مدیر برنامه» داره مدیریتم می کنه.
تا یه هفته پیش خودم داشتم می دویدم
اما الان حس می کنم
افتادم روی غلطک
البته نه اون دویدن از خودم بوده
نه این راه افتادن
اما دیگه بدون حرص و جوش
کارها داره جور می شه
ایتس اوکی!

خدایا
من که یکی ام
این همه آدم...
چطور همه رو مدیریت می کنی؟
چطور برنامه هاشون رو هماهنگ می کنی؟
چقدر که تو بزرگی...

نوشته شده در سه شنبه 88/9/10ساعت 12:45 صبح توسط سحر| نظرات ( ) |

تو چشم گذاشتی؛
من گم شدم.

نوشته شده در چهارشنبه 88/6/4ساعت 1:16 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

بریده ام.

یکی
مرا
بدوزد.

نوشته شده در پنج شنبه 88/4/25ساعت 12:42 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |