ورد سحری
در تمام طول روضه آروم می شینم یه گوشه و گوش می دم و مردم رو نگاه می کنم؛ آخرش دو قطره اشک می ریزم و همینطور پکر و دمغ می مونم. حالا همه گریه هاشون رو کردن و حسابی هم گشنشون شده و می خوان دلی از عزا در بیارن؛ اما من هنوز گرفته ام و حتی یه لقمه هم از گلوم پایین نمیره. اصلا تو دلم بقیه رو مذمت می کنم می گم به همین زودی یادتون رفت اوضاع و احوال کربلا رو که حالا دارید دولپی غذا می خورید و یه لیوان آبم روش؟ به زور دو لقمه می ذارم دهنم و می رم خونه باز گرفته و ناراحت. چند ساله تقریبا تا یه ماه بعد از عاشورا و تقریبا تا اربعین همینطور میشم و خیلی برام عجیبه که ملت یه ساعت وحشتناک گریه می کنن و تو سر و کله شون می زنن بعدش فوری آروم می شنن و چارزانو می شینن سر سفره. انگار که همه اون عزاداری ها تصنعی بوده.
روضه و سخنرانی رو که می شنوم انگار می کنم در عالم داره اتفاقات ناخوشایندی می افته که رو همه زندگی ها تاثیر گذاره. مسئله فقط یه جنگ معمولی و تشنگی و نئشگی نبوده. زمین و زمان ضربه خورده. زندگی همه مون در ایام محرم راه رفتن رو لبه تیغ میشه. چون تاریخ یادش هست که در اون زمان سعی کردن نور خدا رو خاموش کنند؛ اتفاقاتی داره توی تکوین می افته... مراقب باشید
یریدون ان یطفئوا نور الله بافواههم...