سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























ورد سحری

امروز بالاخره اون کلاس مرور قرآن رو رفتم. فاطمه هم اومده بود. قبلا هم در موردش نوشته بودم . از وقتی ازدواج کرده بود درست و حسابی ندیده بودمش. حالا امروز با یه بچه بغل دیدمش! خیلی برام جالب بود. فاطمه از معدود دخترایی بود که قرآن رو حفظ نکرده بود؛ بلکه فهمیده بود!

هرجا که بقیه مون تو خوندن آیه گیر می کردیم فاطمه در مرحله اول مفهوم آیه رو می گفت. اگه نمی فهمیدیم در مرحله دوم ترجمه لغت به لغت اون آیه رو برای کمک بهمون می گفت. اگه می دید واقعا آیه رو بلد نیستیم شروع می کرد به گفتن قواعدش که مثلا فعل امره یا مضارعه یا اینکه با پانتومیم و ایما و اشاره بالاخره هر طور شده آیه رو بهمون یادآوری می کرد. شاید اگه بازم نمی فهمیدیم بالاخره خودش آیه رو می گفت اما اصرار داشت تا کسی بین خوندنش مکث کرد فوری بقیه آیه یا اول آیه ای که فراموش کرده رو بهش نگیم.
روش خیلی خوبیه
کاش همه اساتید حفظ این جوری بودن

حالا جالبی کلاس امروزمون این بود که فاطمه بین همه این راهنمایی ها بچه داریش هم می کرد و با آواهای مبهم ل ل و بو بو و ادا و اطوار اومدن بچه اش هم آروم می کرد.
وقتی نوبت فاطمه می رسید که قرآن بخونه بچه اش آروم تر می گرفت.

نوشته شده در چهارشنبه 88/11/28ساعت 6:12 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |