سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























ورد سحری

چهارشنبه امتحان نحو داشتیم . آیه ای بود که باید ترکیبش می کردیم . فکر میکنم شنیده باشید . آیه معروفی هست . اولین آیه از اولین صفحه جزء چهارم قرآن .



منم که این آیه رو دقیقا خونده بودم تمام جزئیات ترکیبش رو با حوصله نوشتم . اما این آیه برام مفهوم دیگه ای هم داشت که هیچ وقت فراموش نمیکنم .
همه آیات قرآن جای تدبر داره اما موقع حفظ به بعضی از آیات که می رسیدیم واقعا قفل می کردم و معنیشو نمی فهمیدم  . یکی از آیات همین آیه  سوره آل عمران بود . ترجمه اش این هست که هرگز به حقیقت نیکی نمی رسید تا آنکه از چیزی که دوست دارید انفاق کنید . اصلا چرا باید چیزی که دوست دارم رو انفاق کنم ؟ شاید چیزی رو دوست نداشته باشم ولی ارزشش بیشتر باشه ... چرا با انفاق دوست داشتنیهامون خودمون رو اذیت کنیم؟
دو سال پیش بود که برای اولین بار سفر عمره مشرف شدم . در سالن انتظار فرودگاه تهران بودیم که با اشاره مادرم متوجه حضور آقای احمدی مجری موفق سیما در برنامه های مذهبی شدم . طی آشنایی که توی یه همایش باهاشون داشتم می دونستم که ایشون حافظ قرآن هم هستند . رفتم جلو وعرض سلام و ادبی و گفتم که حافظ هستم و عازم مکه هستم و ازشون خواستم در ابتدای قرآن کوچکی که به همراه داشتم چند خطی برای تبرک بنویسند . استخاره زدند و آیات اولیه سوره مبارکه توبه آمد ! بنده خدا هم توبه کرد و با کلی عذر خواهی چیزی ننوشت . منم که از خدا  ضد حال خورده بودم  پیش خانواده برگشتم که دیدم شخص همراه آقای  احمدی جلو اومدند و تسبیه دانه درشت سبزی رو بهم دادند و گفتند این را اوشون به تازگی از مکه آوردند و متبرک است . خلاصه ما گل از گلمان شکفت و ازهمان لحظه همیشه همراهم بود و باهاش ذکر و تسبیح می گفتم...
تا اینکه یک روز که جلوی در مسجد النبی نشسته بودم خانم عربی به گمانم از سرزمین لبنان یا مصر جلویم نشسته بود و چشم دوخته بود به تسبیح در دستم . بهم گفت : این رو میدی به من ( به زبان عربی البته ) گفتم : نه ! این هدیه هست . از اون اصرار و ازما انکار . با اینکه دلم نمی خواست دل کسی رو بشکنم اما نمیخواستم دل خودم را هم با از دست دادن اون تسبیح بشکنم ...
به هتل برگشتیم . اومدم تسبیح رو از توی کیفم  در بیارم تا دوباره نگاهی بهش بندازم که ... که دیدم بعله جا خالیه و تسبیح نیست ... هر چی گشتم و فکر کردم و حدس زدم نتونستم بیابمش و به لطف خدا که این آیات مبارک رو به ذهنم عطا کرده مدام این آیه جلوی چشمام رژه می رفت که :



نوشته شده در جمعه 85/12/18ساعت 8:55 صبح توسط سحر| نظرات ( ) |