سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























ورد سحری

این روزها دانه های کریستالی برف، زمین و درختان را سپید پوش کرده و فرا رسیدن ماه محرم الحرام شیعیان را سیاه پوش.
مدتی است که به علت برف و یخبندان برنامه امتحانات نامنظم شده و پس از مدتی پس و پیش شدن، همه امتحانات به بعد از دهه محرم موکول شد و این یعنی یک فرصت استثنایی؛ یعنی تنها سالی که تمام دهه محرم را هیچ کلاس و امتحانی ندارم و می توانم با خیالی آسوده به عزاداری و مطالعه و تفکر بپردازم.
چند سالی می شود که کتاب « نفس المهوم» تألیف مرحوم حاج شیخ عباس قمی را نشان کرده بودم که در این ایام بخوانم و دیشب با شور و شوق فراوان بسم الله گفتم و آغاز کردم. ذهنم غمناک بود و از بابت مسئله ای بسیار دل آزرده؛ اما یاد امام حسین علیه السلام و مصائبی که بر ایشان و خاندان مطهرشان رفته جای هر گله و شکایتی را می بندد. اگر کسی شایسته نکوهش و تنبیه باشد چه کسی جز خدا تواناتر بر این کار است؟ هم اوست که به راز دل ما و خیر و شر آن آگاه ترین است.

* روایت زیر از کتاب « نفس المهموم » است؛ تفسیری از آیه « کهیعص »

سعد بن عبد الله اشعری رحمة الله در داستان شرفیابی اش به حضور امام مهدی علیه السلام و پرسش هایی از وی گوید :
عرض کردم : به من گزارش بده از تأویل « کهیعص »
فرمود : این حروف، رموز غیب است که خدا بنده خود زکریا علیه السلام را بدان مطلع کرد و برای محمد صلی الله علیه و آله و سلم قصه گفت. چون زکریا علیه السلام از پروردگارش خواست که نام پنج تن را به او بیاموزد؛ جبرئیل آمد آن ها را به او آموخت و زکریا علیه السلام هر وقت محمد و علی و فاطمه و حسن علیهم السلام را نام می برد دلش باز می شد و اندوهش برطرف می گشت و چون نام جسین علیه السلام را می برد، گریه گلویش را می گرفت و گیج می شد.
یک روز عرض کرد: معبود من! مرا چه شده که چون نام چهار تن را می برم به نام آنها از هموم خود، تسلی می یابم و چون نام حسین علیه السلام را می برم اشکم می ریزد و ناله ام سر می کشد؟  خدای تبارک و تعالی سرگذشت او را برایش در کلمه « کهیعص » گفت :
کاف، رمز کربلاست.
هاء، هلاک عترت.
یاء، یزید که ظالم حسین علیه السلام است.
عین، عطش.
صاد، صبر آن حضرت.
چون زکریا علیه السلام این را شنید، سه روز از مسجد خود بیرون نرفت و کسی را هم نپذیرفت و رو به گریه و ناله آورد و برای او نوحه می خواند: معبودا ! آیا بهترین ِ همه خلقت، داغدار فرزندش می شود؟ معبودا ! گرفتاری این مصیبت بر آستانش فرو می افتد؟ معبودا ! علی و فاطمه جامه این ماتم را می پوشندو این مصیبت به آنها وارد می شود؟
سپس همیشه می گفت: معبودا ! به من پسری بده که در پیری نور چشمم باشد و چون به منش عطا کردی محبوب منش ساز و پس از آن مرا داغدار او کن؛ چنان که دوستت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را داغدار فرزندش می کنی.
خدا یحبی علیه السلام را به او داد و داغش را به دلش نهاد. مدت حمل یحیی شش ماه بود و مدت حمل حسین علیه السلام هم، چنین بود.


نوشته شده در شنبه 86/10/22ساعت 11:52 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |