سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























ورد سحری

نمی دانم انگیزه اولیه ام چه بود. مادر گفته بود اگر زیارت عاشورا را حفظ کنم 500 تومان به عنوان جایزه به من می دهد. آن زمان کلاس چهارم دبستان بودم؛ ده ساله. وقتی که هنوز اسکناس هزار تومانی نیامده بود؛ یعنی به عبارتی 500 تومان آن وقت معادل 5000 تومان الان است!

خودم به تنهایی یک کتابچه زیارت عاشورا دست گرفتم و شروع به حفظ کردم. قسمت های مشابه زیاد داشت؛ اما یادم نمی آید که برای حفظش چندان مشقتی کشیده باشم.

چند روز پیش که داشتم زیارت عاشورا می خواندم یادم آمد. برای اینکه از صحیح خواندنم مطمئن باشم همیشه متن دعا را می خوانم ولی فقط اول عبارات را نگاه میکنم. اول عبارت را نگاه کردم، چند کلمه ای از رو خواندم و بقیه را از حفظ که یادم آمد قبل از حفظ قرآن زیارت عاشورا را حفظ کرده بودم. یادم آمد که آن روز صبح در روضه وقتی داشتند زیارت عاشورا می خواندند و من کتاب دعا در دست نداشتم خانمی جلو آمد و کتابی به دستم داد؛دستش را رد نکردم؛ اما ازینکه هنوز شیعیان ما زیارت عاشورا را باید از رو بخوانند متعجب شدم. داشتم به این فکر می کردم که حکما حفظ قرآنم هم به برکت حفظ زیارت عاشورا بوده است؛ حتی زیارت عاشورایی که در عالم کودکی به قیمت 500 تومان در ذهنم ذخیره اش کردم.

داشتم به این ها فکر می کردم که دیدم دعا را از حفظ خواندم و از متن جلو افتادم.

باید زمان را دریابیم؛نه به گذشته افسوس بخوریم و نه بر آینده شاد شویم.

 باید بدانیم در چه برهه ای از تاریخ ایستاده ایم و چه مراحلی پشت سر گذاشته ایم.

مپندار که تنها عاشوراییان را بدان آزموده اند و لاغیر؛ صحرای کربلا به وسعت همه تاریخ است. 


نوشته شده در جمعه 86/10/28ساعت 12:0 صبح توسط سحر| نظرات ( ) |