سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























ورد سحری

به شدت خاطره محورم

ما قد سلف

و این اصلا خوب نیست.

همیشه هم وفاداری خوب نیست.

 

خداوندا

مرا فرزند زمان خودم فرما

 


نوشته شده در شنبه 89/4/5ساعت 12:46 صبح توسط سحر| نظرات ( ) |

اینقدر بدم میاد از اینایی که تا ازدواج می کنن یه متن ادبی، عاشقانه می زنن تو وبلاگشون که آه... بالاخره ما هم با اسب سفید اومدن دنبالمون و این دنیای اینترنت چیه خودتون رو مشغول کردید و برید زندگی کنید صفا کنید و از این چیزا...

من که به اینترنت وفادار موندم!


نوشته شده در پنج شنبه 89/4/3ساعت 12:5 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

تمام غرولند تلنبار شده ام رو امشب رها کردم.

فک ام افتاد.

خودمم از یادآوری یکجای تمام مسائل دچار یأس شدم!

نمی دونم اینجا چقدر امنیت داره برای ادامه نوشتنام؟

دنیا چقدر امنیت داره برای ادامه زندگی؟

 

همه چیز در امن و امان است

آسوده بخوابید

ساعت سه نیمه شب!


نوشته شده در دوشنبه 89/3/31ساعت 2:53 صبح توسط سحر| نظرات ( ) |

چند روز پیش فاطمه رو با همسرش تو یکی از مکان های تفریحی دیدم. حالا پارک، سینما، کوه... مهم نیست کجا. از رو صدام شناختم. گفت عوض شدم. اما من عوض نشدم. هنوزم به دوستای قدیمیم فکر می کنم. به کسایی که تو زندگیم تاثیر گذاشتن. فاطمه از حافظای خوب و فعال بود؛ اما مهم ترین ویژگیش که رو من اثر گذاشت نحوه لباس پوشیدنش بود. جالبی لباساش به این بود که حتما شهادت ها مشکی می پوشید و جشن ها سفید بقیه ایام سال رنگی بین مشکی و سفید. البته مثل فاطمه نشدم؛ ولی همیشه این ویژگیش برام جالب بود.

گفت دوست داره سر یه فرصت مناسب بشینیم در مورد آرمانشهر مهدویت با هم صحبت کنیم.

در مورد آرمانشهر باید صحبت کرد یا عمل؟

باید آدرسشو پرسید یا بار سفر رو بست؟

بعضی دوستام هستن که خیلی مشتاقم آینده شون رو ببینم. فاطمه ازوناست.


نوشته شده در یکشنبه 89/3/30ساعت 12:45 صبح توسط سحر| نظرات ( ) |

تقریبا یه ماهه که تلویزیون نداریم. یک تجربه متفاوت از زندگی. شانس ما هرجا هم که میریم هر شهری هم که میریم تلویزیون ندارن. خب من واقعا تو این مدت کلی به خودم امیدوار شدم که وابسته نیستم یه این جعبه جادو. فقط دو تا برنامه اش هست که کمبودش تو زندگی مون حس میشه. یکی اخبار که جایگزینش اینترنت هست و یکی اذان که جایگزینش مسجد محل و اوقات شرعی گویا هست.

مثل این آدم های تا ته دنیا رفته و برگشته به حال کسانی که صبح تا شب پای تلویزیون هستن افسوس می خورم که چقدر دارن عمرشون رو تلف می کنن. مخصوصا این سریالهایی که میخوان درد مضاعف به آدم تزریق کنن و در نتیجه همت مضاعف رو از آدم می گیرن واقعا مصیبت هستن.

 

سالای اولی که من و یکی از اعضای خونواده حافظ قرآن شده بودیم و خیلی تو فضاهای ملکوتی بودیم یه آیه قرآن با فونت درشت تایپ شده بود و چسبیده بود به تلویزیون. آیه اش این بود:

یا لیت بنی و بینک بعد المشرقین فبئس القرین

کاش بین من و تو ( ی تلویزیون) فاصله بین مغرب و مشرق بود که بد همنشینی هستی.

 

* بر ترجمه خرده نگیرید که به نام خودم هست!


نوشته شده در جمعه 89/3/28ساعت 12:16 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >