ورد سحری
امسال
شروع خوبی نداشت
خدایا
ختم به خیرش کن.
وبلاگم رو زیر و رو کردم. از ویرایش اطلاعات شخصی و آرشیو کردن تمام مطالب قبلی گرفته تااا تغییر عنوان و قالب و مدیریت وبلاگ های لینک شده و حذف پیوندهای روزانه!
عناوین را هم برداشتم مثلا قرآنی نوشتم. البته در این نیمه شبی آیات بهتری به ذهنم نرسید... آیات پیشنهادی شما را پذیراییم.
درباره من= انی بشر مثلکم
بازدیدها= و ان تعدوا نعمت الله لا تحصاها
مطالب آرشیو شده= ما قد سلف
عضویت در خبرنامه= عن النبأ العظیم
لینک دوستان= و اخری لم تقدروا علیها
صفحات اختصاصی=؟
البته فعلا پرده ها رو باز کردم دادم بشورن که قالب وبلاگم رنگ پریده شده.
به رسم همه که دید و بازدید رو قبل از سال تحویل و از اموات شروع می کنن وبلاگ کسایی که برام مردن رو باز می کنم و بالا صفحه شون فاتحه می فرستم!
اینجا نه هفت سین قرآنی که یک قرآن کامل سر سفره هست.
قرآن مهجور ما روز به روز داره سر سفره ها ریزتر می شه. شده ازین قرآنای میکروسکوپی تزئینی!
حس خاصی ندارم از تحویل سال. فقط دوست دارم زودتر بگذره تعطیلات هم تموم بشه برم سر درس و کلاس!
به کسانی فکر می کنم که تحویل سال رو در این دنیا نیستن.
به میت تازه قبض شده مون که باعث شد مراسم مزخرف هفت سین برون با شکوه کمتری برگزار بشه و روح من رو شاد کرد... خدا روحش رو شاد کنه!
به خواهر راضیه فکر می کنم که تازه عقد کرده بود و دم جمکران ماشین زد بهش فوت کرد. چه شوک وحشتناکی برای همه بود. اما این هم فراموش شد.
فقط این منم که هزاران بار خاطرات قدیمی و دوستان داشته و نداشته رو شخم می زنم.
دلم می خواست نوروزها می رفتم خارج کریسمس می اومدم ایران تا از این مراسم های سال نو راحت می شدم!
که با خانه تکانی و نظافت
یک فروردین ام
عید می شود
با نگاه نو
و تصمیم ها تازه
سال ام نو می شود
نه با سال نو
نگاهم نو شود!
یعنی هنوزم باورم نمیشه
صبح جمعه ای از خوابم زدم
نشستم 6 صفحه گزارش پر و پیمون نوشتم
بعد همه اش کلمح البصری پرید!
در واقعه ای نادر
که ورد حتی یک کلمه اش هم اتوسیو نکرد!
من که میدونم دست استکبار جهانی توی کاره
الکی
برای تسکین خودم!
حالا بدتر از همه دلسوزی های بقیه هست
تا اشک آدم رو در نیارن ول نمی کنن
آخی
مطلبت پاک شد؟
هیچ جور نمیشه دیگه برش گردوند؟
حالا چکار می کنی؟
ولی خوب ادای آدم های قوی رو در آوردم
گفتم اشکال نداره
از اول می نویسم
حتما بهتر از نسخه اول هم همیشه
اصلا خوب که فکرش رو می کنم
زیادی طولانی نوشته بودم
شایدم گزارشم بسم الله نداشت
که ابتر شد
شاید
گاهی فکر می کند
اگر فلانی بمیرد چقدر بد می شود
و از فرضش گریه می کند
بی دردی هم بددردی است.