ورد سحری
با اینکه بیشتر سحرها در خواب غفلتم ولی اینجا مستعارا سحرم . خوندن قرآن در کله سحر خیلی سفارش شده . وقتی اینقدر قرآن خونده باشی که کله ات پر از قرآن شده باشه و آیات همیشه جلوی چشمات رژه بره اون وقت کله سحر معنی دیگه ای هم پیدا می کنه . میشه یه کله پر از آیات نورانی . امیدوارم بتونم حق این نعمت بزرگ رو ادا کنم ... اللهم نور قلوبنا بالقرآن .
چهمیفهمیدشما!
تامیخواهندبلندمکنندازلایچنگالسُرمیخورمپایین.
چوناسپاگتیآبپزهستبایدیکنفسبلعیدش.
یادبگیرید.
اصلاشایدبرگردمتویقابلمهتادَمبکشم!
لطفامزاحمنشوید.
هیچ وقت درس دینی و قرآن مدرسه رو دوست نداشتم.
همونطور که مدرسه می رفتم و ریاضی و عربی و علوم خوندم، یه سال عمرم رو رفتم قرآن حفظ کردم.
حتی اون یک سال خیلی دلم برای ریاضی تنگ شد.
حتی هنوز ازینکه یه سال از همسن هام عقب افتادم ناراحتم.
نسبت به جماعت به قولا آخوند حس خاصی نداشتم.
یعنی فکرم نمی کردم ممکنه اینام از نژاد انسان باشن.
شاید فکر میکردم غیر از زن و مرد جنس سومی به اسم آخوند داریم.
تا پونزده سالگی بزرگی ام رو دانشجوی یه رشته مهندسی دانشگاه سراسری می دیدم؛
که خوب درس می خونه و کار می کنه و از زندگی لذت می بره؛
حالا یه چادری هم نمادین داره؛
نداشت هم مهم نبود برام!
ورق برگشت.
قرآن حفظ کردم.
اومدم قم.
طلبه شدم.
از سه خط بالا راضی هستم؛ ولی آدم نباید همه گذشته اش رو مچاله کنه بندازه دور؛
وگرنه به هر جا هم برسه خودش رو ناکام می دونه.
چون میگه هنوزم نتونسته به آروزهای بچگیش برسه.
مثل الان من!
زندگیم بد نیست
درسم بد نیست
خوشی هامم کم نیست
اما فکر می کنم توی کمر ساعت شنی عمرم گیر کردم
برای اینکه هنوز خودم باشم گاهی لازمه... کتاب ریاضی ورق بزنم؛
آخوندا رو آدم حساب نکنم؛
شلوار سفید و مانتوی قرمز بپوشم؛
و دلم رو به لبتاب و دوربین و کوفت و زهرمار تکنولوژی خوش کنم!
باید فکر کنم ببینم دیگه چه کارهایی من رو به خودم نزدیک می کنه.