ورد سحری

راستش...
هیچ وقت درس دینی و قرآن مدرسه رو دوست نداشتم.
همونطور که مدرسه می رفتم و ریاضی و عربی و علوم خوندم، یه سال عمرم رو رفتم قرآن حفظ کردم.
حتی اون یک سال خیلی دلم برای ریاضی تنگ شد.
حتی هنوز ازینکه یه سال از همسن هام عقب افتادم ناراحتم.
نسبت به جماعت به قولا آخوند حس خاصی نداشتم.
یعنی فکرم نمی کردم ممکنه اینام از نژاد انسان باشن.
شاید فکر میکردم غیر از زن و مرد جنس سومی به اسم آخوند داریم.
تا پونزده سالگی بزرگی ام رو دانشجوی یه رشته مهندسی دانشگاه سراسری  می دیدم؛
که خوب درس می خونه و کار می کنه و از زندگی لذت می بره؛
حالا یه چادری هم نمادین داره؛
نداشت هم مهم نبود برام!

ورق برگشت.
قرآن حفظ کردم.
اومدم قم.
طلبه شدم.

از سه خط بالا راضی هستم؛ ولی آدم نباید همه گذشته اش رو مچاله کنه بندازه دور؛
وگرنه به هر جا هم برسه خودش رو ناکام می دونه.

چون میگه هنوزم نتونسته به آروزهای بچگیش برسه.
مثل الان من!
زندگیم بد نیست
درسم بد نیست
خوشی هامم کم نیست
اما فکر می کنم توی کمر ساعت شنی عمرم گیر کردم
برای اینکه هنوز خودم باشم گاهی لازمه...  کتاب ریاضی ورق بزنم؛
                    
                                        آخوندا رو آدم حساب نکنم؛
                 
            شلوار سفید و مانتوی قرمز بپوشم؛
                              و دلم رو به لبتاب و دوربین و کوفت و زهرمار تکنولوژی خوش کنم!       




باید فکر کنم ببینم دیگه چه کارهایی من رو به خودم نزدیک می کنه.     
 
                                                                               
                                                    

نوشته شده در یکشنبه 88/3/17ساعت 12:27 صبح توسط سحر| نظرات ( ) |

می‌گویند: مجادله احمدی نژاد بر خلاف مکتوبات قرآن بود.
می گویند: بر اساس آیه‌های قرآن جدال باید فی احسن باشد.
احتمالا منظورشان این آیه قرآن است که «و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن الا الذین ظلموا منهم» بهشان بگویید لطفا آیه را تا آخرش بخوانند.
بهشان بگویید: همین خدا در قرآنش گفته «لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم» (نساء/148)


نوشته شده در پنج شنبه 88/3/14ساعت 1:34 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِین

نرگس طائی قرآن آموز دوازده ساله جامعه القرآن الکریم باجک قم، با قرآن درمانی از کما خارج شد و حافظه خود را بازیافت.
این قرآن آموز در اثر تصادف به کما رفته بود و 9 روز در بیهوشی کامل به سر می‌برد.
پزشک معالج نرگس از وی قطع امید کرده‌بود؛ اما پس از اطلاع از انس نرگس با قرآن پیشنهاد قرآن درمانی را داد که این روش پس از دو روز نتیجه داد و بیمار شفا یافت.
منبع: ماهنامه قرآنی نسیم وحی، ضمیمه شماره 17

در این لینک هم یکی از دوستان نرگس برای روزنامه کیهان نامه داده و از خوانندگان خواسته که برای دوستش دعا کنند.

«راستی برای نرگس دعا کنید .
    دوست من نرگس طائی هفته پیش در این موضوع انشایی بسیار زیبا نوشت و فردای همان روز دیگر مدرسه نیامد او دچار حادثه ای بد شد او تصادفی کرد که هنوز در کما به سر می برد. امیدوارم هر کس این را خواند برای حال او از خدا و امام رضا علیه السلام طلب شفا کند.
    مهتاب کلانتر. 13 ساله. قم »

لینک: منظور از اینکه قرآن «شفاء» است چیست؟


نوشته شده در جمعه 88/3/8ساعت 10:25 صبح توسط سحر| نظرات ( ) |

براى حافظان قرآن سزاوار است که قرآن را تکرار کنند، البتّه نه به حدّى که ملال آور باشد، بلکه شایسته است روزى یک جزء بخوانند. از بعضى حافظان نقل شده که حتّى حال ندارم ربع جزء بخوانم. به حسب ظاهر از روایتِ «تَعاهَدُوا هذَا الْقُرآنَ، فَإِنَّهُ وَحْشِىٌّ.»(1)؛ (این قرآن را بپایید، چرا که زود از یاد مى رود.) استفاده
مى شود که حافظ قرآن باید هر روز هر قدر توانست تکرار کند نه خیلى زیاد؛
زیرا «یَلْزَمُ مِنْ وُجُودِهِ عَدَمُهُ»؛ (لازمه ى این کار عدم آن [از
یاد رفتن قرآن] است.) مثلاً روزى از یک جزء بیشتر نشود و شاید کمتر از آن
هم مفید نباشد. حاصل این که: «ما مِنْ شَىْ ءٍ إِلاّ وَ لَهُ حَدٌّ
یَنْتَهى إِلَیْهِ.»(2) هر چیزى حدّ و اندازه اى دارد که [وقتى به آن جا
رسید] پایان مى پذیرد [و دیگر مطلوب نیست]، به جز یاد خدا که حدّ و اندازه
اى براى آن نیست.

1.
میزان الحکمة، ج 3، ص 2523؛ مستدرک حاکم، ج 1، ص 553؛ مجمع الزوائد، ج 7،
ص 169؛ المعجم الکبیر طبرانى، ج 10، ص 137 و 189؛ کنزالعمّال، ج 1، ص 617؛
مجمع البیان، ج 1، ص 36.
2. اصول کافى، ج 2، ص 498؛ وسائل الشیعة، ج 7، ص 154؛ عدّة الداعى، ص 248.


لینک مطلب در سایت عالم ربانی آیت الله بهجت


نوشته شده در یکشنبه 88/2/27ساعت 10:51 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

چند شب پیش آخرای شب بود که داشت جشنواره حضرت علی اکبر و تقدیر از جوانان برتر کشور رو نشون می داد.
بین اونها دو نفر بودن که ما از زمان حفظمون بیشتر باهاشون آشنا شدیم.
یکی شون سید محمد حسین طباطبایی (علم الهدی) که دیگه معرف حضور همه هست. از سوابقش حفظ قرآن و گلستان و ابیاتی از محتشم و نهج البلاغه در سن 5 سالگی و دریافت دکترای افتخاری بود. و البته چیزهای دیگه که یادم نیست.

 

 


دومین شخصیت هادی نگارش هست. زمانی که ما حفظ می‌کردیم یه کتاب بهمون معرفی کردند که کاربرد آیات قرآن رو نوشته بود. یعنی طرف برداشته بود از اول قرآن هر آیه‌ای که می‌شد توی زندگی کاربرد داشته باشه درآورده بود و هر کدوم ر وتیتر جدا زده بود. یعنی نهایت کاری که نویسنده کرده‌بود همین تیتر زدن بود و مابقی کتاب آیات تفکیک شده‌ی قرآن به همراه ترجمه بود. البته اگر بدونیم که نویسنده در زمان نگارش کتاب فقط 11 سال داشته می‌فهمیم که کار کمی هم نبوده.
خلاصه آقای هادی نگارش نویسنده‌ی همین کتاب مذکور که از سوابقشون همین تالیف و حفظ قرآن و ورود به دانشگاه در سن 14 سالگی بوده هم ازشون تقدیر شد.
عکس بچگی‌شون رو زیاد دیده بودم اما اگه این همایش نبود باورم نمی‌شد که این جوان رشید کت و شلواری ریش پرفسوری همون هادی نگارشی باشه که از نظر سنی ازم کوچیکتره ولی چقدر اون قدیما به حالش غبطه می‌خوردیم!

اینم لینک نوشته‌های آقای نگارش در وبلاگ دانشگاهشون. پردیس قم!


نوشته شده در یکشنبه 88/2/6ساعت 10:0 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

<   <<   36   37   38   39   40   >>   >