ورد سحری
میدیدم در مصاحبههایی که رسانهها با حفاظ قرآن دارند یک سوال کلیشهای همیشه هست. نمیدونم اول قرآن را حفظ کردم یا در مورد شرایط ورود به دانشگاه الازهر شنیدم. آن وقتها فکر کنم شنیده بودم که دانشجویان این دانشگاه باید حداقل 15 جزء قرآن حفظ باشند. خب برای من و دوستانم که نزدیک کل قرآن را حفظ بودیم امتیاز و مشوق بود. میدانستم هیچ وقت به واقعیت نمیپیوندند؛ اما همیشه میگفتم دوست دارم در دانشگاه الازهر درس بخوانم. چون متاسفانه حوزههای علمیه داخل کشور به حفظ قرآن اهمیت نمیدهند و فقط کمی شهریه طلاب حافظ بیشتر است. طلاب ما هنر کنند و بتوانند قرآن را بدون غلط بخوانند. فلوا لا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم و لعلهم یحذرونوقتی قرآن حفظ میکردم سعی میکردم همه جا از آیات استفاده کنم؛ البته آن وقتها اینجور بودم. الان مینویسم بلکه یاد گذشته دوباره عمل گذشته و حتی بهتر از قبل را برایم زندهکند. داشتم میگفتم... یکی از موارد استفادهی آیات، در قنوت ِ نمازم بود. قبلترش همیشه بهمان یاد دادهبودند بگوییم: ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار. خب این هم یکی از آیات قرآن هست و خوب؛ اما دوست داشتم هر دفعه که دستم را به آسمان میبرم آیهای از قرآن که متناسب با حال آن زمانم باشد تلاوتکنم. چند مثالش را میگویم. مثلا اگر میدیدم مدتی به نمازم بیاهمیت شدم میخواندم: رب اجعلنی مقیم الصلوه و من ذریتی ربنا و تقبل دعاء. وقتی میخواستم برای پدر و مادر و دوستانم دعا کنم میگفتم: ربنا اغفر لی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب. اگر امتحانی در پیش داشتم قنوتم این بود: رب زدنی علما. اگر احساس گناه میکردم این آیه به زبانم میآمد: ربنا لاتواخذنا ان نسینا او اخطأنا... . وقتهایی هم که حال خاصی نداشتم همان ربنا آتنا را میخواندم. جالبی ذکر قنوتم این بود که سعی میکردم از قبل بهش فکر نکنم و تا قنوت میرفتم فیالبداهه آیهی مناسب حالم را بخوانم. اینطوری خودم هم میفهمیدم چه حالی دارم!
مدتهاست ذکر قنوتم اللهم عجل لولیک الفرج شده؛ شاید حال ثابتم. امروز که نماز ظهر میخواندم تا دستان خالیام را بالا آوردم و نشان آسمان دادم بیاختیار گفتم: اللهم انصر اسلام و المسلمین و اخذل الشرک و المشرکین.
آمین
چند دقیقه بعد امام جماعت مسجد هم شروع به خواندن این نماز کرد؛ البته جماعت که نمی شد خواندش ولی از بلندگو صدای قرائتشان پخش می شد تا کسانی که آیه را حفظ نیستند پا به پای امام جماعت زمزمه کنند. و من باز هم خدا را شکر کردم که آیه را حفظم.
می دانم اگر حفظ نبودم هیچ وقت نمی توانستم موقع نماز به معنی آیه فکر کنم؛ نمی توانستم مفهوم کلی آیه را درک کنم؛ نمی توانستم نسبتی بین دهه ذی الحجه و بِعَشْرٍ بیابم؛ نمی توانستم حدیث منزلت** را به یاد بیاورم؛ نمی توانستم روح ولایت را در نمازم جاری ببینم؛ نمی توانستم اینقدر با خواندن یک آیه لذت ببرم؛ فقط باید کلمه به کلمه بعد از امام جماعت تکرار می کردم و نگران پس و پیش شدن حروف می شدم. بدون حفظ قرآن خیلی از ثانیه های زندگیم را نمی توانستم به دقیقه تبدیل کنم.وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم
دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم
گاه سفر شد باره بر دامن برانیم
تا بوسه گاه وادی ایمن برانیم
وادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان است
از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم
بانگ از جرس برخاست وای من خموشم
دریا دلان راه سفر در پیش دارند
پا در رکابِ راهوار خویش دارند
گاه سفر آمد برادر ، ره دراز است
پروا مکن ، بشتاب ، همت چاره ساز است
ره توشه باید، عزم را در کار بندیم
دل بر خدا، آن گه به رفتن بار بندیم
ره توشه باید، صبر را در دل نشانیم
وادی به وادی باره تا منزل کشانیم
باید خطر کردن سفر کردن رسیدن
ننگ است از میدان رمیدن آرمیدن
بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر
فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید
تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید
یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد
ای یاوران باید ولی را یاوری کرد
گر صد حرامی صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریم
حکم جلودار است : بر هامون بتازید
هامون اگر دریا شود از خون ، بتازید
فرض است فرمان بردن از حکم جلودار
گر تیغ بارد ، گو ببارد ، نیست دشوار
جانان من برخیز بر جولان برانیم
زان جا به جولان تا خط لبنان برانیمآن جا که هر سو صد شهید خفته دارد
آن جا که هر کویش غمی بنهفته دارد
جانان من اندوه لبنان کشت ما را
بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را
جانان من برخیز باید بر جبل راند
حکم است باید باره تا دشت امل راند
باید به مژگان رُفت گرد از طور سینین
باید به سینه رفت زین جا تا فلسطین
باید زسر زی مسجد الاقصی سفر کرد
باید به راه دوست ترک جان و سر کرد
جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش
آنک امام ما عَلَم بگرفته بر دوش
تکبیر زن ، لبیک گو بنشین به رهوار
مقصد دیار قدس همپای جلودار
شعر: حمید سبزواری
* سی شب با موسی وعده نهادیم و ده شب دیگر بر آن افزودیم تا وعده پروردگارش چهل شب کامل شد. و موسی به برادرش هارون گفت: درمیان قوم من جانشین من باش واصلاح کن و از راه مفسدان پیروی مکن.
** حدیثی از پیامبر اکرم (ص) که به حضرت علی (ع) می فرمایند: انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی. این حدیث را معمولا شیعیان برای اثبات ولایت حضرت علی (ع) استفاده می کنند.
یه روز رضیه من رو کشید کنار. خواست یه حرفی بزنه. نازنین اومد کنجکاوی کنه ببینه چی میگه بهم. رضیه رفت سر کارش گذاشت و فوری برگشت. اولش یکم مِن مِن کرد. دستاش رو توی هم قفل کردهبود و با ناخنهاش بازی میکرد. یه دفعه سرش رو آورد بالا زل زد توی چشمام و پرسید : «آدم چطوری میتونه توبه بکنه؟!» باز سر و کلهی نازنین پیدا شد. من که جا خوردهبودم از این سوالش یه فرصتی پیدا کردم خودم رو جمع و جور کنم. تو مغزم از بین آیههای قرآن سرچ کردم. یه نفس عمیق کشیدم. صدام رو صاف کردم. رضیه دوباره برگشت. گفتم : «اینطور نیست که توبه آداب خاصی مثه نماز و روزه داشتهباشه. فقط کافیه از گناهی که انجام دادی پشیمون باشی.» پرسید : «همه میتونن توبه کنن؟» گفتم : «آره. اما به شرطی توبه شون قبوله که از روی نادانی گناهی کردهباشن نه به این امید که بعدش توبه کنن» و بعد این آیه قرآن رو خوندم براش : انما التوبه علی الله للذین یعملون السوء بجهاله ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم
نازنین اومد. وقتمون تموم شد.
چقدر برای توبه وقت داریم تو زندگی؟
- قشنگترین آیه قرآن از دیدگاه شما کدام است؟
از اول حفظم پیش خودم گفتم حواسم باشد قشنگترین را پیدا کنم. روز اول گفتم فلان آیه قشنگ است. روز دوم آیه دیگری پیدا میکردم. یکی از یکی قشنگتر! قشنگ یعنی با محتوا و آهنگ دلنشین. آخرش به هیچ نتیجهای نرسیدم ولی از هر آیه قرآن یک قشنگی و خاطره در ذهن دارم. ( البته هر یعنی بیشتر!)
امروز داشتم قرآن میخواندم به دو تا از همین قشنگها رسیدم.
یکیاش آیه فطرت است. آن سالی که حفظ میکردیم یک آقای سخنرانی چندین جلسه برایمان سخنرانی کرد همه صحبتهایش در مورد همین فطرت بود. فطرت الله التی فطر الناس علیها. امروز داشتم این آیه را میخواندم یاد ایشان افتادم. چقدر خوب است یادگاریهای معنوی!
دیروز این خبر را که خواندم از دانشگاه الازهر هم پشیمان شدم. همان حوزه علمیه نجف خوب است!