سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























ورد سحری

گاهی فکر می کند

اگر فلانی بمیرد چقدر بد می شود

و از فرضش گریه می کند

 

بی دردی هم بددردی است.


نوشته شده در پنج شنبه 88/12/20ساعت 12:13 صبح توسط سحر| نظرات ( ) |


صدایی شنید. آیفون تصویری را روشن کرد. همسایه طبقه بالا اثاث تازه آورده. می گوید مگر اینها اسباب کشی نکرده بودند؟
 می گوییم به ما دخلی ندارد
می گوید شاید مثل ما اساس کشی شان چند مرحله است
می گوییم خدا می داند
می گوید شاید دخترشان طلاق گرفته و جهازش را پس آورده
می گوییم به ما چه
از چشمی در نگاه می کند و متفکرانه می گوید
نه! مبل جدید خریده اند!
امان از این بازنشسته های بیکار

نوشته شده در پنج شنبه 88/12/20ساعت 12:7 صبح توسط سحر| نظرات ( ) |

دیروز معلم تاریخ اول راهنمایی ام را دیدم.
باورم نمی شود
ده سال و اندی است که
او همان کتاب تکراری را با همان روش تدریس می کند
فقط یک خط چشم اضافه کرده بود
و قد مانتو کوتاه کرده بود!

نوشته شده در سه شنبه 88/12/18ساعت 1:53 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

اینقدر فشار کارهایم زیاد شده
که با  خستگی می خوابم
با خستگی هم بیدار می شوم!

نوشته شده در سه شنبه 88/12/18ساعت 1:43 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

اینقدر فشار کارهایم زیاد شده
که با  خستگی می خوابم
با خستگی هم بیدار می شوم!

نوشته شده در سه شنبه 88/12/18ساعت 1:37 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >