سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























ورد سحری

کار بعضی خیریه ها اینه که

به نیابت از بچه های یتیم

برن گدایی!


نوشته شده در سه شنبه 89/1/17ساعت 1:18 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

اینقدر کم خونه هستم

که مدت هاست گوشیم وقت نکرده شارژش پر بشه!

رنجوره و ناله کنان

دو روز یه بار غش می کنه

 


نوشته شده در سه شنبه 89/1/17ساعت 1:16 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

خدایا
آخه این کارا حکمتش چیه؟
لااقل بذار جواب امتحانای قبلیم بیاد؛ بعدش امتحان بگیر
منو به زور و قسمت و تقدیر کشوندی صدها کیلومتر این ورتر
بعدم هرچی می خوام خودم رو از اونجا بکنم نمیذاری
خب یه کاری رو شروع کردی بذار منم تمومش کنم
بذار دست و پام رو ازونجا قطع کنم بچسبم به زندگیم
اینقدر ازینجا رونده ام نکن
مغازه دارای اینجا صد میلیونم که خرید کنم تحویلم نمی گیرن
بعد تاکسی های اونجا مجانی می برنم
دانشگاه اینجا رو کم مونده ممنوع الورود بشم
بعد هر روز دارم یکی رو اجیر می کنم به جام بره دانشگاه اونجا کارامو انجام بده
جای من بودی گیج نمی شدی؟
چرا بی وطنم کردی؟

نوشته شده در سه شنبه 89/1/17ساعت 1:14 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

بالاخره بعد از هفت ماه من و میزتحریرم و کامپیوترم به هم رسیدیم و تونستم آرامش بیشتری برای خوندن و نوشتن پیدا کنم.
حس می کنم خدا داره من رو به دایل آپ امتحان می کنه!

 


نوشته شده در دوشنبه 89/1/16ساعت 2:22 صبح توسط سحر| نظرات ( ) |

ازینکه دم عید همه در تب و تاب خرید عید بودن خنده ام می گرفت.
ازینکه چند ساعت مونده به سال تحویل نشستم اون کتاب داستان رو تموم کردم حس خوبی دارم.
ازینکه بچه مدرسه ای ها یه هفته قبل نوروز مدرسه رو دودر می کنن خوشم نمیاد.
ازینکه موقع سال تحویل حرم یه کتاب 300 صفحه ای درسیم برای مطالعه همرام بود آرامش داشتم.
ازینکه اینقدر نمایشگاه سفره هفت سین می دیدم از جیب های خالی مردم خجالت می کشیدم.
ازینکه روز اول فروردین وقت کردم بشینم اون طرحم رو بنویسم و ایمیل کنم خوشحالم.

ازینکه نوروز که میشه ملت مثل فراری ها از خونه می زنن بیرون تعجب می کنم.
ازینکه مردم دنبال کردن سریال های نوروزی رو مثل نون شب واجب می دونن متاسفم.
ازینکه توی سفر داشتیم همش در مورد مقاله های در دست تهیه حرف می زدیم به خانواده ام می بالم.
ازینکه سیزدهمون به در نشد و دیگه کسی بهم گیر نمیده که سبزه گره بزن راحتم.

ازینکه امشب افروز زنگ زد و پرسید مرور قرآن تا چه جزئی هست امیدوار شدم.
ازینکه فردا تعطیلات تموم میشه و میرم سراغ درس و زندگیم خیلی خیلی خوشحالم!


نوشته شده در جمعه 89/1/13ساعت 11:53 عصر توسط سحر| نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >