ورد سحری
دیروز صحبتی شنیدم که قبلا هم شنیده بودم؛ اما یادآوری مهمی بود برایم.( نقل به مضمون حدیث هست) حفظ قرآن مستحب است و فراموش کردنش حرام! از امروز تصمیم گرفتم دوباره مرور کنم . صد بار اگر توبه شکستی بازآ. از جزء 21 شروع کردیم. از صبح در ساعات بی مصرفم با نرم افزار قرآن برای موبایل داشتم می خوندم؛ وقتی که منتظر بودیم استاد به کلاس تشریف بیاورند و بچه ها در سر و کله هم میزدند. بسم الله الرحمن الرحیم هر بار که مینویسم با خودم عهد میکنم بار آخرم باشه. به امید آن بار! فردا روز معلم هست. گفتم در مورد بهترین معلم قرآنی که داشتم بنویسم. هرچی از سالهای دبستان و راهنمایی و دبیرستان مرور کردم و بالا آمدم و پایین رفتم دیدم هیچ کدامشان چنگ خاصی به دل نمیزدند. بذارید از اول مرور کنم: اول، دوم، سوم دبستان: یادم نیست! روزشان مبارک بسم الله الرحمن الرحیم بعد از حفظ قرآن به هر بهانهای میخواستم همه چیز را به قرآن ربط بدهم. هندسه هم که یکی از محبوبترین درسهایم بود همیشه بالاترین نمره را می گرفتم و گاهی اینقدر اختلاف نمرهام با بقیه دانشآموزان زیاد بود که استاد فقط به خاطر من مجبور بود به هیچ کس ارفاق نکند! نمی دانم انگیزه اولیه ام چه بود. مادر گفته بود اگر زیارت عاشورا را حفظ کنم 500 تومان به عنوان جایزه به من می دهد. آن زمان کلاس چهارم دبستان بودم؛ ده ساله. وقتی که هنوز اسکناس هزار تومانی نیامده بود؛ یعنی به عبارتی 500 تومان آن وقت معادل 5000 تومان الان است! خودم به تنهایی یک کتابچه زیارت عاشورا دست گرفتم و شروع به حفظ کردم. قسمت های مشابه زیاد داشت؛ اما یادم نمی آید که برای حفظش چندان مشقتی کشیده باشم. چند روز پیش که داشتم زیارت عاشورا می خواندم یادم آمد. برای اینکه از صحیح خواندنم مطمئن باشم همیشه متن دعا را می خوانم ولی فقط اول عبارات را نگاه میکنم. اول عبارت را نگاه کردم، چند کلمه ای از رو خواندم و بقیه را از حفظ که یادم آمد قبل از حفظ قرآن زیارت عاشورا را حفظ کرده بودم. یادم آمد که آن روز صبح در روضه وقتی داشتند زیارت عاشورا می خواندند و من کتاب دعا در دست نداشتم خانمی جلو آمد و کتابی به دستم داد؛دستش را رد نکردم؛ اما ازینکه هنوز شیعیان ما زیارت عاشورا را باید از رو بخوانند متعجب شدم. داشتم به این فکر می کردم که حکما حفظ قرآنم هم به برکت حفظ زیارت عاشورا بوده است؛ حتی زیارت عاشورایی که در عالم کودکی به قیمت 500 تومان در ذهنم ذخیره اش کردم. داشتم به این ها فکر می کردم که دیدم دعا را از حفظ خواندم و از متن جلو افتادم. باید زمان را دریابیم؛نه به گذشته افسوس بخوریم و نه بر آینده شاد شویم. باید بدانیم در چه برهه ای از تاریخ ایستاده ایم و چه مراحلی پشت سر گذاشته ایم. مپندار که تنها عاشوراییان را بدان آزموده اند و لاغیر؛ صحرای کربلا به وسعت همه تاریخ است.
خوب که فکر کنیم حرف درستی هست. کسی که قرآن را حفظ میکند میخواهد امانتدار کلام الهی باشد. امانتدار شدن خوب است؛ اما وقتی امانت را به سینهاش سپردند نباید در نگهداریاش کوتاهی کند. بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتو العلم
اول جزء بیست و یک، اواخر سوره عنکبوت است. آنجا که میفرماید: کل نفس ذائقه الموت
وقتی صفحهای از قرآن را مسلط باشم دلم میخواهد که همه جا از آیات زیبای آن بخوانم و بنویسم حتی در وبلاگ.از درون شدیدا شاد و راضی میشم و با خودم میگم یادم باشه هر وقت خیلی ناراحت بودم چند آیهای هم شده قرآن مرور کنم؛ اما و ما انسانیه الا الشیطان ان اذکره . دلم میخواهد دوصفحه ای که امروز مرور کردم را بنویسم.
و لا تجادلوا اهل الکتاب الا باالتی هی احسن الا الذین ظلموا منهم و قولوا امنا بالذی انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد و نحن له مسلمون. و کذالک انزلنا الیک الکتاب...
ادامه مطلب در قرآن خانهی شما !
چهارم و پنجم دبستان و اول راهنمایی: خانم ح-پ . خوب بودن. مهربون.اول راهنمایی که خواستم برم مسابقه حفظ قرآن چند بار رفتم خونشون باهام کار کردن. ولی یادمه پنجم دبستان با اینکه حقم بود برای مسابقات قرآن برم بهم گفتن اجازه بده اون یکی دوستت بره چون ناراحت میشه. هیچ وقت نتونستم فراموش کنم!
دوم راهنمایی: معلم دینی و قرآنمون یکی بود. یک خانم حدود پنجاه ساله که شدیدا وسواسی بود. تا چندین سال از خیر سر ایشون دچار وسواس شدم! تنها یادگارش برام همین بود.
سوم راهنمایی: معلم دینی و قرآنمون باز هم یکی بود. یک خانم چهار پنج سال جوانتر از معلم سال قبلم. آن سال من تنها چادری کلاس بودم. وضع بچه ها به شدت افتضاح بود. آن سال چیزهایی از بچهها میشنیدم که ... آن وقت این خانم همهاش در حال و هوای عرفان و سلوک بود. وقتی همه بچهها درگیر مسائل اجتماعی، بحران هویت، حجاب، نماز، دین و ... بودند ایشان هم درگیر مسائل خودش بود. کلا آن سال هر کس برای خودش بود. من هم خیلی تنها بودم. متاسفانه این معلم قد کوتاهی هم داشتند و مایه تمسخر بچهها شده بودند.
اول دبیرستان: کمی بهتر شد. معلم قرآن خانم جوان زیبارویی بودند که صدای ضعیفی هم داشتند و وقتی درس میدادند فقط باید بهشان زل میزدیم تا لبخوانی کنیم. اما چهره نورانیشان کمی معلم قرآن را به دلمان شیرین کرد.
دوم دبیرستان: به جرأت میتوانم بگویم آن سال خودم معلم قرآن بودم. روخوانی میکردم. گاهی درس میدادم. برگه های امتحانی را صحیح میکردم. مسابقات قرآن داخل آموزشگاه. فقط حقوقم را کس دیگری میگرفت. چند سال بعد یک بار رفته بودیم سینما خانم معلم قرآن را دیدم که با مانتو و شال سبز پستهای تشریف آورده بودند. متاسفانه وقتی ایشان را به خاطر آوردم از دسترسم خارج بودند؛ وگرنه حرفها داشتم.
سوم دبیرستان: سال سوم مشکلات عقیدتی با معلم قرآن پیدا کردم از همان اوایل سال. میگفت برای حلال و حرام باید به قرآن مراجعه کنیم ولی برای مباحات زندگی به هیچ جا. آخر هیچ جا که نداریم یا قرآن یا شیطان. هیچ کس نیست که اهل هیچ جا نباشد. استدلالم هم به یک آیه قرآن بود که و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین... بماند. بحثش مفصل است.
پیش دانشگاهی: کمی بهتر بود معلم آن سال. فوق لیسانس فقه و حقوق بود. خوبیاش این بود که بهمان یادآوری کرد در سال کنکور باید مسلمان هم بود. اما شش ماه کلاس پیش دانشگاهی بهم فرصت نداد که باهاشون ارتباط برقرار کنم.
اما سال اول دبیرستان دبیر ادبیاتی داشتیم. خانم م.مشفق . خواهر شهید بودند. مهربان. درس خوان. رتبه 11 کنکور. گاهی برایمان از شهدا و اسلام میگفتند.ادبیات را به قرآن پیوند میدادند و ما را مشتاق هر دو میکردند. خانهشان نزدیک خانهمان بود. گاهی با چند تا از دوستان و ایشان پیاده میرفتیم. چند سال بعد در مسابقات قرآن دیدم ایشان را. رفته بودم برای تماشای مسابقات. ایشان هم همینطور. ناهار به صرف ساندویچ مهمانشان شدم. گفتند که خودشان شروع کردند به حفظ سوره مریم. قرآنی ترین معلمی که به یاد دارم ایشان بودند. کاش میشد یک بار دیگر ببینمشان. کاش...
به کوری چشم شیطان رجیم از هفته گذشته جدی تر قرآن را مرور می کنم. دو هم مباحثه ای پیدا کردم که تا قبل از اینکه قرار مباحثه بگذاریم برای اینکه از اجرشان کم نشود مقدار محفوظاتشان را نمی گفتند. شاید هم کار صحیحی می کردند. مثلا من که وبلاگ قرآنی زدم و همه جا جار زدم که حافظم چه گلی به سرم زده ام؟! شاید فقط ... نه ان شاءالله.
برای فردا صبح باید جزء دو را آماده کنم. داشتم می خواندم که به این آیه رسیدم:
« لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من آمن بالله و الیوم الاخر و الملائکة و الکتاب و النبیین و اتی المال علی حبه ذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب و اقام الصلواه و اتی الزکاة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرین فی البأساء و الضراء و حین البأس اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون» ( بقره/177)
آیه میگه که نیکوکاری تنها این نیست که به هنگام نماز صورت خودتون رو به طرف شرق و غرب برگردانید و تمام وقتتون رو صرف این مسئله کنید. سپس مهم ترین اصول نیکی ها در ناحیه ایمان و اخلاق و عمل صالح رو بیان می کنه. این آیه بعد از اعترضاتی که یهودیان بر سر تغییر قبله داشتند نازل شده و بیانگر این هست که این همه گفتگو بر سر تغییر قبله صحیح نیست بلکه مهم تر از قبله مسائل دیگری است که معیار ارزش انسان هاست و باید به آنها توجه بشه.
آیه میخواد ما رو روشن کنه که جانماز آب کشیدن ملاک ایمان نیست؛ پوشیه زدن کسی رو مسلمان تر نمی کنه و تنها توجه به متن و ظاهر قرآن ضامن بهشت جاودان نیست. مومن کسی هست که ایمان قلبی به خدا و روز جزا و فرشتگان و قرآن و پیامبران رو همراه با دستگیری از نیازمندان و اقامه نماز و زکات و وفای به عهد و شکیبایی در سختی ها به همراه داشته باشه. مسلمان کسی هست که نتونه کوره مسلمان سوزی که اسرائیل غاصب راه انداخته رو ببینه و با سردمداران استکبار دست دوستی بده. مسلمان نباید از کنار پخش اخبار جنایات رژیم صهیونیستی در نواز غزه به سادگی بگذره. خیلی پیش اومده که مکه رفته هامون از احترام عجیب سعودی ها ( یا همان وهابی ها) به قرآن تعریف و تمجید می کنند. درسته؛ اونها حافظ و قاری قرآن زیاد دارند؛ اما کاش اندکی هم فکر و اخلاق و عمل قرآنی داشتند.
کشور های عرب باید نسبت به سکوتشان در برابر مسئله فلسطین پاسخگو باشند.
سال دوم دبیرستان در یکی از ساعات کلاس هندسه معلم مشغول تدریس قضیه فیثاغورث برای n امین بار بود. اولین بار فیثاغورث را در چهارم دبستان یاد گرفتهبودم. معلم میگفت که دانشمندان جهان بیش از سیصد بار این قضیه را ثابت کردهاند و ما باید یکی دو راه اثباتش را یاد میگرفتیم. عاشق هندسه بودم و قرآن...
ناگهان فکری در ذهنم جرقهزد که من هم با استفاده از آیات قرآن قضیه فیثاغورث را ثابتکنم! آیاتش هم می دانستم. آیاتی که سه گروه در حال صحبت با یکدیگر بودند و می شد آنها را تشبیه به سه ضلع مثلث کرد. کنار کتابم آیات را نوشتم تا بیشتر رویشان فکر کنم. مطئن بودم که همچین کاری شدنی هست و هنوز هم مطمئنم. معلم همچنان در حال تدریس بود . اینقدر به نظرم آن اثباتها پیش پا افتاده بود که خودم میخواستم اثبات جدیدی در تاریخ ثبت کنم!
اما دست نگهداشتم. به همان سرعتی که این فکر به ذهنم خطور کرده بود در انجام آن مردد شدم و ترسیدم. قرآن کتاب زندگی است نه اثبات ِ اثبات شدهها. مگر همین قضایای نیوتن نبود که بعد از شکوفایی انیشتین در عرصه علم به گوشهای افکندهشد؟ چرا باید به اثبات 300 دانشمند مسلمان و کافر اینقدر مطمئن باشم که آنها را وسیله اثبات قرآن قراربدهم؟ اگر روزی قضایایی اثباتشد که فیثاغورث را زیر سوال برد من برای اثبات حقانیت قرآنم چه باید بکنم؟
اصلا مگر میشود به همین سادگی با ظاهر آیات قرآن نتیجه ای گرفت؟ قرآن تفسیر دارد؛ تاویل دارد، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه دارد. آمدیم و فردا روز در تفسیر دیدم آن سه گروه در واقع دو گروه بودهاند!
مهمتر از همه اینکه من باید علم را با قرآن ثابت کنم نه قرآن را با علم! هستی یک مسلمان باید بر محور قرآن و ولایت بچرخد نه بر محور علمی که با عقل ناقص به مرحله ای از کاربرد رسیده است.
این صفحه را که دیدم خاطرهی بالا یادم آمد. صفحه ای که پر است از اعداد و ارقام سوره ها و آیات قرآن و میخواهد راستی قرآن را بر همگان روشن کند. از بین این همه عدد و رقم و شماره مشخص است که می توان چندین رابطه بیرونکشید. می خواهند با این راه ثابت کنند که قرآن تحریف نشده است. مگر قول خدا برای ما حجت نیست که خود فرمود: « انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون » ( البته بنا به دلایلی هیچ کس تحریف بالزیاده( زیاد شدن آیات قرآن) را قبول ندارد و لذا این آیه حتما از جانب خداست)
یعنی باید با این اعداد حقیر که هر روز نوعی از طبیعی و حسابی و گویا و مختلط و غیره اش به بازار می آید بگوییم قرآن ما همین است که هست و جز این نیست؟!
دیگر اینکه کتابی داریم به نام مصحف علی - علیه السلام- کتابی که در آن حضرت علی - علیه السلام- پس از رحلت پیامبر- صلوات الله علیه - شش ماه از منزل بیرون نیامدند تا آنرا تکمیل کنند. این کتاب شامل تمام آیات قرآن به ترتیب نزول، همراه با تفسیر و احادیثی از پیامبر است. کتابی که ترتیب ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه در آن رعایت شده و امروزه متاسفانه در دسترس ما نیست. مسلم است که آن کتاب چون به قلم مبارک معصوم است خالی از هر اشکالی است و پرواضح است که با قرآن کنونی در دسترس ما متفاوت است؛ صرفا به علت ترتیب آیات و سوره ها و نه محتوا. جز این کتاب، همواره در مباحث علوم قرآنی نسبت به احتساب «بسم الله الرحمن الرحیم» جزو آیات و بعضی آیات که معنای ادامه داری دارند اختلاف نظر بوده و نمی توان با قطعیت گفت که قرآن عثمان طه دقیقا شماره آیات و سوره هایی مطابق نظر پیامبر اسلام داشته باشد و این اختلاف هیچ خللی به صحت قرآن وارد نمیکند( باز هم یادآور می شوم که اختلاف در شماره و نه مضمون و متن صریح آیات)
چطور می خواهیم با این دو دوتا چارتای بچگانه اختلافات را توجیه کنیم؟